امروز خیلیا به مادراشون تبریک گفتن. خیلیا استوری گذاشتن. هر کدوم از استوریا رو که نگاه میکردم تبریک به مادری بود از جنس مونث. مادری که اونا رو به دنیا اورده بود و بزرگ کرده بود. من مادرایی میشناسم از جنس مذکر. مادرایی که هم پدر بودن هم مادر. این دفعه میخوام بگم میم مثل پدر. پدری که در آخرین ماههای زندگیش برام مادری کرد. بابای عزیزتر از جانم روزت مبارک. روز تو هممبارک عشقم.
من از همون روز اول، «نگران» به دنیا اومدم. نگرانِ گم کردن، نگرانِ از دست دادن. خوب که نگاه می کنم، می بینم من همه ی عمرم رو ترسیدم. بچه که بودم، از همون اولین روز مدرسه نگران گم کردن کیف و دفتر و کلاهم بودم. هرچی بزرگ تر شدم نگرانی هامم بزرگتر شد. از یه جایی به بعد نگران آدمایی شدم که هر لحظه می ترسیدم از دست شون بدم. آدمایی که بخاطرشون زندگی می کردم. تازه اون جا بود که فهمیدم من حتی برای خودمم زندگی نمی کنم.
درباره این سایت